از نو

  • ۲۴

آخرین نوبت که به اینجا سر زده‌ام را یادم نمی‌آید. به گمانم چهار پنج ماهی می‌گذرد. متاسفانه فاصله بین هر بار باز کردن این صفحه آنقدر زیاد می‌شود که باید اول به شرح آنچه گذشته بپردازم.

شاید مهم‌ترین اتفاق قطع همکاری با مجموعه‌ای بود که در آن مشغول بودم. اهمیت این موضوع را مرد یا زنی که مسئولیت معاش و تأمین نیاز خانواده را برعهده دارد به خوبی درک می‌کند. و این دغدغه که چگونه میان ورودی‌ و خروجی مالی خانواده تعادل برقرار کند که آسایش و امنیت روانی خانواده اش به مخاطره نیافتد. دغدغه‌ای که این روزها موی مرد و زن‌های زیادی را سفید کرده.... 

بگذریم... 

به فضل الهی و همت خودمان این روزها نیز خواهند گذشت و روزهای بهتر و روشن‌تری از راه خواهد رسید. 

چندماهی می‌شود که غالب زمانم لابه لای کتب و جزوه‌های منابع آزمون استخدامی است.

هدف اولم همان علاقه و آرزویم هست، تعلیم و تربیت. تا ببینم چه مقدر کرده و کارم به کجا خواهد کشید.‌ 

مابقی زمانم هم که درگیر آماده سازی محتوای کانال خوشنویسی‌ و شرکت در کلاس نقاشی‌خط گذشته تا امروز که سال ۱۴۰۲ را به صاحب زمان و مکان سپردیم و سال ۱۴۰۳ تحویل گرفتیم. 

اگرچه دشواری تصمیم قطع همکاری آن را به مهم‌ترین تصمیم بعد از ازدواجم تبدیل کرد اما فعلا ترجیح می‌دهم خیلی به آن نپردازم. قلباً به شرح گفت‌وگوهای دیشبم با معین مشتاق‌ترم.

بگذارید با این برش شروع کنم:

ماجرا از این قرار بود که من و معین با سناریوپردازی‌های خدا عشق می‌کردیم که چطور دیشب اتفاقی سر راه هم قرار گرفتیم و صحبت کردیم و صحبت کردیم تا به اینجا رسیدیم. این که چطور هفت هشت نفر با سیر زندگی‌های مختلف در یک لحظه از زمان و مکان مسیرشان با یکدیگر تلاقی پیدا می‌کند. اینکه اگر حتی آن و لحظه‌ای جابه‌جایی در این لحظه تلاقی عاقبت ماجرای این‌چند نفر را به کل تغییر می‌دهد و هرگز آن نتیجه مطلوب رخ ندهد.

در لابه‌لای همین گفت‌وگوها بود که گفتم:

«می‌دونی چیه معین، خدا نه که بیشترین علم و آگاهی رو نسبت به برتری و خوبی خودش داره پس بیشترین میزان حب و علاقه رو هم نسبت به خودش داره، واسه همینم هست که میخواد که منم بیشترین میزان حب و علاقه‌ام برای اون باشه. این چپ و راست و بالاکردنمون همش واسه همینه. چون با همون نهایت علمی که احاطه داره میدونه که فقط اینه که منو آروم و راضی می‌کنه و تو یه مسیر درست نگه میداره پس به روش خودش و با زبان نشانه‌ها این رو یادمون میندازه. اصلا این له و لورده کردنمون، این چَک و چَک کاری و فشار دادنمون همش واسه اینه :) والا منم که خودمو میذارم جای خدا می‌بینم بدون چلوندن جواب نیست خدایی :)»

 

برش‌های بعدی و بحث و نتیجه‌گیری باشه واسه شبای بعد. راستی نکته‌ای نظری مطلبی سوالی بود حتما باهام در میون بذارید خوشحال میشم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی